سروش سردشتی، مدیر عامل هلدینگ توسعه اقتصادی موجان مدیر این نشست بود که در سخنان خود با اشاره به همیشگی بودن نیاز بشر به تابآوری، افزود: امروزه در دنیا تابآوری و مدیریت تغییر همراه هم دیده میشوند و ما به الگویی برای تغییر نیاز داریم؛ تغییر در اصول، در تفکر و در طرز نگاه. او به تابآوری در سه سطح از شرکتها، در هنگام رویش، تثبیت و مگاکمپانیها نگاهی انداخت و یادآور شد که در هر کدام از این سطحها لازم است با رویکرد خاص آن سطح در باره تابآوری سخن بگوییم.
شکرانی با اشاره به تجربه خود در تأسیس و گسترش شرکت تا رسیدن به شرکت دادهورز جویا و همچنین گسترش فعالیتهای این شرکت، از شش محور تابآوری سخن گفت؛ تنوع به محصولات و خدمات، بیرون آمدن از یک حالت مثلاً شرکت سختافزاری صرف و پرداختن همزمان به ابعاد دیگر از جمله ایجاد شرکت خدماتی و تولیدی، استفاده از ابزار بهروز برای پاسخدهی استفاده به نیاز مشتریان، حفظ و تابآوری برند و شهرت، مدیریت ارتباط با ذینفعها و مشتریان و بالأخره محور قرار دادن کارکنان.
جوانمردی به سختیهایی که رهبران سازمانها تحمل میکنند پرداخت و از هفت خوان خوان تابآوری رهبران سازمانها سخن گفت و اضافه کرد: فراموش میکنیم که این رهبران هم انسانهای معمولی هستند. هفت خوان رهبران سازمانها به روایت جوانمردی عبارتند از: خوان هیئت مدیره، خوان سهامدار، خوان شرکتهای رقیب، خوان خانواده، خوان مشتری، خوان مواجهه و در نهایت خوانی که از همه پیچیدهتر است؛ خوان بازار و اقتصاد و وضعیت پیچیده محیطی و خوان رگولاتور و هرآن چیزی که از بیرون روی کسبوکار شما سوار میشود.
فتحاللهی از تجربه خودش شروع کرد که پس از فارغالتحصیل شدن از دانشگاه به جای پشت میز نشینی کارگری را برگزید تا در میدان عمل نیز کارآزموده شود و در نهایت بتواند با پشتوانه همان تجربه در کنار دانشی که آموخته بود صاحب تعدادی کارخانه بشود. او براساس تجربههایش از چهار رمز تجربی موفقیت صحبت کرد که عبارتند از: از خودگذشتگی؛ یعنی به مدرک نگاه نکنید و تلاش کنید کار یاد بگیرید، ریسک با مطالعه؛ که بدون ریسک در همان جایگاهی که هستید، خواهید ماند، پشتکار؛ به طوری که عاشق کاری باشید که شروع میکنید و چهارم صداقت و مردمداری. گزارش مشروح سخنان مطرح شده در این نشست پیش روی شماست.
سردشتی: تابآوری و مدیریت تغییر
من عرایضم را به دو قسمت تقسیم میکنم، بخشی در خصوص تابآوری و نوآوری صحبت میکنم که موضوع اصلی نشست است و در قسمت دیگر به درددلها و ابراز نکاتی میپردازم که شاید برای شنوندگان بتواند منشأ اثر باشد. نماد این همایش الماس است، الماس ماهیتاً به سختی و توان بالای آن شهره است. الماس با بهبود مستمر شکل گرفته است، دما و فشار بالایی تحمل کرده تا توانسته ارزشی ایجاد کند وگرنه همان کربن بلااستفاده یا کربنی با ارزش به مراتب کمتر بوده است. خُب، در علوم نظری صحبت در مورد تابآوری از این جنس است که نقطهای به نام ییلد پوینت یا نقطه شکست هست؛ نقطهای است که در آن، خمش و پیچش و غیره اتفاق میافتد. میگویند که این جسم آیا تابآور است یا خیر؟ ما امروز در اقتصاد کشور هم با این موضوعات مواجهیم. موضوع تابآوری موضوعی همیشگی است، همیشه در حوزههای کسبوکار و تمام حوزهها مطرح است، اما زمانی که عدم قطعیتها در کشور افزایش پیدا کند، زمانی که قابلیتهای برنامهریزی کاهش پیدا کند، زمانی که میبینیم کسبوکارهای نوپای ما توان بالندگی ندارند و کسبوکارهایی که در کشور ریشه دواندهاند امروز کم فروغتر شدهاند، اهمیت موضوع تابآوری بسیار اساسی میشود و افزایش مییابد.
امروز در دنیا موضوع تابآوری با سرفصل مدیریت تغییر یا (change management) بسیار قرین است. بهواقع ما امروز نیازمند این الگو هستیم که در اصولی تغییر ایجاد کنیم؛ در اصول، در تفکرات و در طرز نگاه، زیرا باور ما این است که شایستگی ابعاد مختلفی دارد. شایستگی به معنای مهارت یا قابلیت و طرز نگاه و طرز برخورد با مسئله است و به معنای برخورداری از دانش (knowledge). امروز وقتی صحبت از شایستگی میشود، متاسفانه ما با الگوها و منصبهایی مواجه میشویم که بدون شایستگی اشغال شده است، ما باید به این موضوعات توجه ویژهای بکنیم. ما میدانیم که تمدنها به دلایل مختلفی شکل میگیرند. در کتب درسی خواندهایم که شکلگیری تمدنها به چه صورت بوده است، اما تمدنها فقط و فقط با یک دلیل از بین میروند؛ ارائه راهکارهای قدیمی برای چالشهای جدید. وقتی داریم از تابآوری صحبت میکنیم، من تابآوری را با نوآوری بسیار قرین میدانم.
باور ما بر این است که امروز وقتی میخواهیم موضوعی تخصصی مثل تابآوری را بررسی کنیم، باید در سه سطح به این موضوع نگاه کنیم. وقتی شرکتی در مرحله بذری و سید است نوع نگاه و نوع برخورد با این موضوع متفاوت است. وقتی شرکتی در الگوی اسمیها قرار دارد با رویکرد دیگری باید صحبت کرد و زمانی که صحبت از مگاکمپانیها میشود، رویکرد باز هم متفاوت است. امروز با رویکرد مراکز فناوری و نوآوری و شتابدهندهها و غیره کمی به کسبوکارهای نوپا کمک شده است. اما باور ما این است که یکی و کارهای نوپا سرمایههای اصلی کشور نیستند، مگاکمپانیهای ما سرمایههای اصلی کشورند. من سربازم، اما سرداران باید قطار اقتصاد کشور را به حرکت دربیاورند؛ سردارانی مانند آقای فتحاللهی که سالها برای اقتصاد این کشور زحمت کشیدهاند و من ایستاده برای ایشان دست میزنم. ما با موضوعاتی مواجهیم و میگوییم در جنگ اقتصادی هستیم، بله ما هم سرباز این جنگیم، اما با تحریمهای داخلی چه باید کرد؟ در سالی که صحبت از مانعزداییها بود، خلاف دستورات رهبری به سمت مانعتراشیها حرکت کردیم. باور ما امروز بر این است که اگر ما امید نداشته باشیم، اگر امید به ساختن آینده نداشته باشیم، نه تنها تورم مهار نمیشود، بلکه تولید مهار خواهد شد. پس باید دست به دست یکدیگر بدهیم، باید با همت والا و توجه ویژه و با امید بسیار، دوباره قطار اقتصاد را با سرعت بالاتری به حرکت درآوریم. اما یادمان باشد آنهایی که در واگن اول و لوکوموتیو این قطار ایستاده و نشستهاند، سرمایههای اصلی این کشورند، یک وقت فکر نکنیم که اینها دشمنان ما هستند.
آقای گالیله زمانی که میخواست نظریات خود را مطرح کند با مقاومتهای بسیاری از سمت کلیسای وقت مواجه شد، اما گذشت. در آن زمان گالیله مجبور شد اقرار کند که شما درست میگویید. اما زمان گذشت و فهمیدیم که نظریات ایشان نظریات درستی بوده است. پس قهرمانان زمانه خود را بشناسید، ممکن است امروز این قهرمانان ما دچار چالشها و بحرانهایی باشند که به مرز تابآوری رسیده باشند، سعی کنیم فقط با یک خدا قوت و نگاه درست به این دوستان شنا جلسه این نیست که من از موضوعاتی استفاده کنم که کارآفرین ما به سمتی میرود که در فضایی که امثال این چاییفروشان هستند اما باقی دوستانی که در اقتصاد زحمت میکشند تر و خشک نباید با هم سوخته شوند. قهرمانان زمانه امروز را بشناسیم و زمان اثبات میکند که چه افرادی در خط مقدم اقتصاد کشور در حال خدمت به کشور بودند. ممنون و متشکرم.
مسعود شکرانی: شش محور تابآوری
در بحث تابآوری من مثال مشخصی از شرکت جویا بزنم. سال 1366 با شهرداری اصفهان و سال 1368 من هم یکی از اعضای آن سیستم اتوبوس بودم که از اصفهان به تهران آمد و در واقع در شهرداری تهران مشاور بودم و خیلی از نوآوریهای شهرداری تهران را انجام دادیم. از سال 1367 شرکت خودم را به نام شرکت «به افزا» تأسیس کردم که در سال 1381 با دو شرکت رقیب دیگر، یعنی «اصفهان کامپیوتر» و «پالس الکترونیک» تبدیل به گروه «دادهورز جویا» شدیم. یعنی یک شرکت سایز متوسط به یک شرکت سایز بزرگ تبدیل شد. زمانی بود که پروژه تکفا مطرح بود و این حرکت خیلی مورد استقبال قرار گرفت، بهخاطر همین، در زمان دولت آقای خاتمی دهها پروژه ملی با اقبال به ما داده شد و ما به سرعت رشد کردیم. پروژه «ای.آر.پی ذوب» و پروژه «ای.آر.پی گلگهر» و خیلی از پروژههای بزرگ دیگر را اجرا کردیم.
همانطور که جناب سردشتی هم فرمودند، وضعیت لحظه به لحظه در ایران بدتر میشود. البته بحث من صرفا درباره ایران نیست، در دنیا به هر شکل رقابتها لحظه به لحظه تنگتر میشود و شرکتها لازم است همیشه آماده باشند، در غیر این صورت به نقطه میرا میرسند و حذف میشوند. ما همواره به الگوی تابآوری خودمان در شش محور نگاه کردهایم و در زمینه تابآوری عملیاتی سعی کردیم به محصولات و خدمات خودمان تنوع بدهیم. از یک شرکت سختافزاری صرف بیرون آمدیم و همزمان شرکت خدماتی و تولیدکننده هم شدیم و اخیراً هم موفق شدیم موافقت اصولی پی.اس.پی هم بگیریم که در امور مختلف بتوانیم کماکان خودمان را سرپا نگه داریم.
در بحث تابآوری فنی و دیجیتال که من فکر میکنم بهخصوص برای اکوسیستم پرداخت و بانکداری نقش بسیار بسیار حیاتی دارد، همواره سعی کردهایم از ابزار بهروز استفاده کنیم و ابزاری را در اختیار داشته باشیم که بتوانیم به کمک آن ابزار، به نیازهای مشتریان پاسخ دهیم. تابآوری برند و شهرت کاملاً باید حفظ شود. دلیل حضور ما هم همه ساله در نمایشگاه پرداخت همین است. برای اینکه بتوانیم ارتباط خودمان را با ذینفعها و مشتریان به خوبی مدیریت کنیم. از نقطه نظر مالی مخصوصاً در سالهای اخیر، یعنی بعد از سال 1397 و آن داستان عجیب و غریب دلار 4200 تومانی که معروف به دلار جهانگیری شد و سرعتی که بعد از آن پیدا کرد و تا شهریور به 20هزار تومان رسید و تا آخر سال 1398 تا 10هزار تومان پایین آمد و دوباره در سال 1399 در شش ماه به 30هزار تومان رسید و الان که حرف از 50هزار تومان و بیشتر است، این موضوع، ضرورت درست اندیشیدن را آشکارتر و جدیتر کرد. به همین دلیل یا شاید هم بگوییم با بخت و اقبال، توانستیم مسائلی را که در روسیه پیش آمد، از نزدیک دنبال کنیم. در سال 2022 آنجا در فروش موفق بودیم و توانستیم ذخیره ارزی مناسبی تهیه کنیم و کماکان توانستهایم محور تابآوری خودمان را نگه داریم.
از نظر تابآوری سازمانی اصل قضیه کارکنان هستند. در بیانیه کیفیت شرکت جویا خط اول رضایت کارکنان است، در واقع ما چیزی بهعنوان رضایت مشتریان را محور قرار ندادهایم، بلکه خود کارکنان را محور قرار دادهایم و نهایتاً از نظر ظرفیتها و تواناییهای نوآوری و تجاری در کسبوکار، اکوسیستم شرکای تجاری را ایجاد کردیم و چندین مشارکت را در این محورهای ششگانه پدید آوردیم. متشکرم.
شهابالدین جوانمردی: رهبران سازمان و هفتخوان تابآوری
خسته نباشید و خداقوت میگویم به عزیزان برگزار کننده. آقای دکتر بیات دیگر متوجه شدند ما باید کمکم از حوزه پرداخت بانکی بازنشست شویم ما را از این حوزهها خارج کردند و به سنت سنواتی حرفهای تکراری آن عرصه را نخواهم زد. با توجه به اینکه موضوع نشست بحث تابآوری و نوآوری بود دیدم که شاید عرایضم در خصوص تابآوری و نوآوری مطول شود، از بین این دو تابآوری را انتخاب کردم و در موضوع تابآوری ترجیح دادم که فقط روی یک نکته متمرکز شوم. فکر میکنم صحبتهایی که خیلی گسترده است شاید نقطه اثرگذاری و آنجایی که میخواهیم آن موضوع را مخاطب همراه خود ببرد دیرتر و کمتر به دست آید. من میخواهم به هفتخوان تابآوری رهبران سازمانها بپردازم. ما خیلی وقتها زمانی که راجع به تابآوری سازمان صحبت میکنیم به خیلی عوامل و پارامترها میپردازیم، اما خیلی وقتها فراموش میکنیم رهبران سازمانها و هولدرها افرادی هستند که چهره و برجسته هستند، خیلی جاها آنها مخاطب گفتگوها هستند یا تریبون زیاد دارند، اما کمتر به مسائل و مشکلات و عارضههایی میپردازیم که این افراد باید به تنهایی و بهعنوان یک جزء اساسی و کلیدی با خود حمل کنند که سازمان بتواند تابآور باشد. زمانی که ما راجع به رهبران سازمانها صحبت میکنیم، بیشتر راجع به افسانههای رهبری سازمان صحبت میکنیم، یادمان میافتد که این رهبران احتمالاً کلمات گهربار و قصاری دارند که خیلی جاها میشود از آنها استفاده کرد و آنها را فهرست کرد و فراموش میکنیم که این رهبران هم انسانهای معمولی هستند مثل همه ماها که در سازمانی کوچک یا بزرگ کار میکنیم. فراموش میکنیم که این آدمها خیلی وقتها مخاطبانی ندارند، همدردهایی ندارند، کسانی را ندارند که بتوانند درباره آن موضوعات با آنها گفتگو کنند و مسائل خود را به اشتراک بگذارند و خیلی از مسائلی که در باب تابآوری سازمان است عملاً باید در درون این افراد حل و فصل شود. من سعی میکنم در هفت گام خیلی خلاصه درباره این هفت خوان که رهبران سازمانها در تابآوری با آن مواجه هستند، نکاتی خدمت شما بگویم و به کوره رهبرپزی سازمانها اشاره کنم.
اولین خوان را من خوان هیئت مدیره میگویم. مدیریت کلان سازمان، چه بسا رهبران سازمانها برای اینکه برنامهای را پیش ببرند و از تفکر خود دفاع و یا شکستی را توجیه کنند، به جلسات هیئت مدیره میروند و خیلی خیلی بیرحمانه شلاق میخورند. در جلسات هیئت مدیره باید مسئولیتهایی را قبول کنند و اموری را بپذیرند که قرار بوده این مسئولیت را بپذیرند تا سازمان آنها پیش برود، اما چند نفر از شما تا حالا شاهد گریههای پنهانی مدیران ارشد سازمانها بودهاید؟ چند نفر از شما تا به حال این تجربه را داشتهاید که ببینید یک آدمی بعد از اینکه از یک جلسه سهمگین هیئت مدیره خارج شده، دنبال یک پناه و نقطهای و خلوتی است که بتواند این مسائل را دوباره در درون خود حل کند و دوباره به سازمان خود برگردد و روز از نو و روزی از نو؟
خوان بعدی، خوان سهامدار است. سهامداری که با هزار امید و آرزو سرمایه و مهمترین دارایی خود را در یک شرکتی قرار داده و امید دارد که حداقل عایدی که از آن برمیدارد حداقل متناسب با تورم جاری جامعه باشد. اما امروزه ما میبینیم که شرکتهای ما اصولاً اگر شرکتهای رشدی هستند که قاعدتاً در کوتاه مدت به تقسیم سود نمیرسند و اگر شرکتهای بزرگ هستند، برای گذران امور خود و برای اینکه بتوانند نقدینگی خود را تامین کنند، آنطور که باید و شاید اصلاً امکان پاسخگویی به سهامدار را ندارند. ممکن است ارزش شرکت بیشتر شود، ولی لزوماً این توام با پرداخت سود نقدی به سهامدار نیست، اینجاست که خوان وحشتناک سهامدار خود را نشان میدهد. جلساتی که بهصورت رسمی در آنها شرکت میکنید، مثلاً مجمع عمومی و مورد مخاطب سهامدار قرار میگیرید و باید پاسخگوی همه زیر و زبرهای ماجراها باشید و یا در جلساتی که جدا جدا و منتهایی که گذاشته میشود که ما به امید و به خاطر تو و با ایدههای تو پای این قضیه ایستادهایم و تو ما را ناامید کردهای. این هم یک بار سهمگین دیگری است که خیلی وقتها رهبران سازمانها به تنهایی با خود حمل میکنند.
کسبوکارهای جدید و هر کسبوکاری که به تازگی میخواهد وارد عرصه شود و محصولی ارائه کند، یک خوان دیگر دارد، من میگویم خوان شرکتهای رقیب. رقابت موجب رشد است، رقابت باعث بزرگ شدن و تعالی میشود باعث بهبود خدمت و محصول میشود. در اصل خوب بودن رقابت قاعدتاً هیچ چالشی نیست، ولی ما تجاربی داریم که وقتی شما تازه میخواهید بهعنوان یک نیوکامرز وارد بازار شوید، شخصیت و هویت و برند شما به دست رقبا پایمال میشود. مورد تمسخر واقع میشوید، شما را به رسمیت نمیشناسند، حاضر نیستند با شما دور یک میز بنشینند، حاضر نیستند اصلاً بپذیرند که قرار است بازیگر جدیدی هم در عرصه وارد شود و خدمت یا محصول خود را ارائه کند. لحظاتی که این دست رد به سینه شما زده میشود، رقبا شما را نادیده میگیرند و کاش فقط نادیده گرفته بشوید، نابود میشوید، هویت شما پیش همکاران شما به تمسخر گرفته میشود، لحظاتی است که باید آن را در درون خودتان هضم کنید، باید تاب بیاورید و از این خوان سوم رهبران سازمانی عبور کنید، از این کوره عبور کنید. چه بسا رهبرانی که از این کوره عبور کردند و خاکستر شدند.
اما اگر از این خوان هم بگذرید، خوان چهارم خوان خانواده است. آنجایی که نمیتوانید تعامل با خانواده را خوب پیش ببرید و بین کار و زندگی تعادل برقرار کنید و معمولاً آن کسی که میسوزد و در خاموشی میسوزد، خانواده است و آن رهبر در پس این ماجرا باز میسوزد.
خوان بعدی، خوان مشتری است، ارزشمندترین داراییهای سازمان، اما رهبرانی که پیش مشتری میروند و باید پاسخگوی درخواستهای بهجا و نابهجای او باشند و اگر شما یک نیوکامرز باشید چه بسا باید باجهای سنگینی به مشتری بدهید که اصلاً خدمت و محصول شما را بپذیرد و چطور باید این را در سمت بنگاه خود توجیه کنید.
خوان ششم، خوان مواجهه با همکاران است. همکارانی که انتظار دارند هر روز صبح شما شاد و پرانرژی به محل کار بروید و از آنها حمایت کنید و به آنها انگیزه بدهید، هرچند ممکن است شما در درون خود تهی و متزلزل باشید، نگران باشید و حق ندارید این نگرانیها را به همکاران خود منتقل کنید.
و خوان آخر که از همه پیچیدهتر است، خوان بازار و اقتصاد و وضعیت پیچیده محیطی و خوان رگولاتور و هرآن چیزی است که از بیرون روی کسبوکار شما سوار میشود. خیلی وقتها نمیتوانید بگویید این بیزینسی که من امروز دارم راهبری میکنم قرار نبود این باشد، قرار نبود این بیزینس اینطور پشت سر هم با تورم 50 درصدی و خروج نیروهای انسانی و تزلزل رگولاتوری و وضعیت پیچیده اقتصادی کشور مواجه باشد. وقتی از این هفت خوان عبور بکنید دوباره به خوانهای اول برمیگردید و برمیگردید. این را نگفتم که بخواهید با فاندرها همدردی کنید، این را گفتم که بدانیم در پس هرآنچه که در کسبوکار میگذرد، در پس تابلوهای افتخارات و سوت و کف و هورا، افرادی هستند که باید در خلوت خود گریه کنند و مجدداً خود را بسازند، چون باور آنها این است که «راه اگر سخت و اگر تلخ ولی میدانم، آخرش لذت نابی است اگر صبر کنم». موفق باشید.
احمد فتحاللهی: چهار رمز تجربی موفقیت
از جناب آقای سردشتی تشکر میکنم که به فعل مرا به این جمع بزرگان دعوت کردند، چون من قرار سخنرانی نداشتم، من دو روز قبل، بعد از بازگشت از سفری طولانی در خارج از کشور، در جمع دوستانهای در سفر دو روزهای به چابهار، در خدمت جناب آقای سردشتی و دکتر جوشقانی بودم. در این سفر از من دعوت کردند که در این همایش شرکت کنم و آمدم و بالفعل مرا به این جمع دعوت کردند که در خدمت شما باشم. خدمت شما عرض کنم اول اینکه خودم را معرفی کنم همیشه به دوستان میگویم که من را در گوگل و اینستاگرام سرچ کنید، رزومه مرا میبینید. بنده سال 1356 بعد از تحصیلات دانشگاهی کارم را شروع کردم. آن زمان بعد از 16 سال درس خواندن در مدرسه، هنرستان و دانشگاه، رفتم کارگری کردم. یعنی نیامدم از مدرک خودم استفاده کنم، چون میدانید که نتیجهای که امروز دارد حاصل میشود من حدود 40 سال پیش به این نتیجه رسیدم. اکثر دوستان خارج سفر کردهاند و میدانند که در کشورهای پیشرفته به مدرک پول نمیدهند، به کار و تجربه و اندیشه و تخصص پول میدهند. یعنی کسی که کار بلد باشد، درآمد بیشتری دارد. من 40 سال پیش به این نتیجه رسیدم و رفتم کارگری کردم که کار عملی را بیاموزم و در کنار علم و درسی که خوانده بودم، کار و علم را با هم تلفیق کنم تا بتوانم پیشرفت داشته باشم. خدا را شکر به هر حال به این پیشرفت رسیدم و امروز شعار جالبی در این همایش میبینم: «پخته مثل سنگ شو، الماس باش».
بله بنده روزی مثل سنگ بودم و کار و تلاش کردم، امروز هفت شرکت تولیدی بزرگ و یک مجموعه هولدینگ دارم که در آن هم 15 شرکت فعالیت دارند که مدیریت این شرکتها همه با خودم است و سرمایهگذار و خزانهدار هستم، اما چیزی که من میخواهم راجع به آن صحبت کنم خیلی سخت است در حضور بزرگان و اساتید. همه افرادی که اینجا هستند قطعاً بیشتر از من دانش دارند، اما من دارم تجربه خودم را خدمت شما عرض میکنم. من کتابی دارم به نام کارآفرینی به سبک احمد فتحاللهی، در این کتاب من چهار گزینه را مخصوصاً برای جوانان و دانشجویان عرض کردهام، چون خودم هم سه سال و اندی استاد دانشگاه بودم و در دوره کارشناسی ارشد صنایع غذایی تدریس میکردم. این چهار گزینه اینها هستند:
- از خودگذشتگی؛ یعنی شما نبابد ببینید چه مدرکی دارید و با آن مدرک حتماً باید پشت میز بنشینید و کار کنید، نه، باید تلاش کنید و از نقطه صفر شروع کنید و در آن تخصصی که دارید کار عملیاتی هم یاد بگیرید، این میشود از خود گذشتگی. آن زمان، دوستانم خیلی مرا نقد میکردند و میگفتند که احمد تو 16 سال درس خواندی، حالا رفتی کارگری میکنی روزی 20 تومن میگیری؟ و یک مسیر طولانی هم باید طی میکردم. آن زمان منزل ما در نازیآباد بود و بچه جنوب شهر هم بودم. از نازیآباد من یک کورس ماشین میگرفتم تا پارک شهر و از پارک شهر مینشستم تا میدان فوزیه که الان شده میدان امام حسین و از آنجا هم یک ماشین مینشستم تا به تهران نو، به محل کارم بروم. من حداقل دو ساعت صبح و دو ساعت غروب در این مسیر در راه بودم، یعنی فقط چهار ساعت در راه بودم. و روزی 20 تا تک تومنی دستمزد میگرفتم. دوستان من که با مدرک استخدام شده بودند میگفتند احمد ما رفتیم نقشهکش شدهایم، دو خط میکشیم ظهر میشود ناهار میخوریم، از ناهار برمیگردیم دو خط هم از آن طرف میکشیم یک طرحی میشود و حقوق میگیریم و کت و شلوار میپوشیم خیلی شیک میآییم. این میشود از خود گذشتگی، که امروزه من احمد فتحاللهی صاحب حداقل 2هزار نفر نیرو هستم، ولی همان افرادی که مرا نقد میکردند الان برای مجموعه من کار میکنند، تفاوتها این است.
- ریسک با مطالعه؛ یعنی انسان اگر در زندگی خود و کار خود ریسک نکند موفق نمیشود، شما اگر ریسک نکنید در همان جایگاهی که الان هستید، خواهید ماند و نمیتوانید ارتقا پیدا کنید. ؟؟؟ زمانی که فوت کرد، بعد از فوت او متوجه شدند که ایشان 640 تا شرکت داشته که شده است اوناسیس بزرگترین سرمایهگذار وقت خود. این نتیجه ریسک با مطالعه است.
- پشتکار؛ شما باید در کاری که شروع میکنید پشتکار داشته باشید و عاشق آن کار عشق باشید. دومین گزینه خودم بعد از زمان کارگری، ریسک با مطالعه بود. نزدیک انقلاب، تقریبا پایان سال 1356، کارفرمای من در آن کارخانهای که کار میکردم، میگفت که من میخواهم کارخانهام را بفروشم. الان شهر شلوغ است و شعار این است که هرکسی هرجایی کار میکند صاحب آنجا است و من میترسم کارخانه را از من بگیرند. به ایشان گفتم که نه، شما دارید اشتباه میکنید کار را ادامه دهید. گفت: نه، من میخواهم بفروشم. آن زمان بعد از مدتی چون دید من آدم باسوادی هستم و قدیمها حقوقها را هفتگی میدادند، من را سرپرست کارگرها کرد و آخر هفته یک چک مینوشت من میرفتم بانک نقد میکردم و پول نقد به کارگرها میدادم. گفتم: حاج آقای عزیز، من از شما یک درخواست دارم. اگر امکان دارد اجازه بده کارخانه را من اداره کنم، شما اصلاً نگران نباش. گفت: بیا یک حرکت دیگری بزن، من چطوری بدهم که تو ماهانه یک چیزی به من بدهی و خیال من راحت باشد؟ گفتم: حاج آقا کارخانه را به من اجاره بده. در این مدت حدود یک سالی که برای ایشان کار میکردم روی من شناخت پیدا کرده بود و گفت: باشد، اجاره میدهم. گفتم: اجاره چند؟ گفت: ماهی 30 هزار تومان. در همان زمانها پدر من یک خانه دو طبقه در نازیآباد خریده بود 39 هزار تومان، حالا ببینید آن30 هزار تومان اجاره در زمان خودش چقدر زیاد بود.
کارخانه قوطیسازی و چاپ فلزات زنیت بود که الان آن مجموعه یکی از مجموعههایی است که کلاً بعد از اجاره متعلق به خود من شد. من دو دوتا چهارتا کردم و آن کارخانه را از ایشان اجاره کردم، ولی از آنجا که عرض کردم عشق به کار داشتم، کارخانه را به جای اینکه روزی هشت ساعت کار کند، شبانه روزی کردم. اجاره هم سنگین بود، یعنی در واقع ایشان هشت ساعت کار میکرد و من 24 ساعت کار میکردم چون باید 30 هزار تومان اجاره میدادم. انگار سه کارخانه در اختیار من بود. خُب موفق شدم و بعد از حدود یک سال و اندی توانستم آن کارخانه را بخرم و بعد از آن دومین کارخانه و به هرحال از قدیم گفتند خدا کند که کار روی غلطک بیفتد، مثال غلطک هم این است که جایی که آسفالت میکنند، قبل از اینکه آسفالت بریزند باید زیرساختها را درست کنند. غلطک که حرکت میکند به خودش گل میگیرد، هی بزرگ میشود، به این دلیل میگویند خدا کند کار روی غلطک بیفتد و بزرگ بشود. به هر حال بزرگ شد.
- صداقت و مردمداری؛ در کار اگر انسان صادق و مردمدار باشد و سلامت کار کند، قطعاً پیش میرود. این از یک بیوگرافی کاری، چون بنده را بهعنوان کارآفرین دعوت کردهاند خواستم اطلاعاتی به دوستان بدهم.
بحث بعدی ما بحث جامعه و کلی است. واقعیت این است که ما در مدیریت کلان مملکت خودمان مشکل داریم و امروز مشکلات ما آنقدر زیاد شده که جوانان ما تاب زندگی در اینجا را ندارند. تمام این جوانان تحصیلکرده ما که روی آنها سرمایهگذاری کردهایم، متخصصاند و سرمایههای این کشور هستند، دارند کوچ میکنند، این برای کشور ما فاجعهای است که مسئولین باید به آن توجه کنند. بنده چند سالی در کنار آقای رفسنجانی در مجمع تشخیص مصلحت نظام بودم؛ مدیر کارگروه صنایع غذایی مجمع تشخیص مصلحت نظام بودم. خیلی با ایشان صحبت میکردیم. میگفتیم سعی کنید در هیئت دولت برای کارآفرینان و سرمایهگذاران کرسی و جایگاهی بگذارید که با مشورت ما کار را پیش ببرند. اگر میخواهند مصوبهای داشته باشند با مشورت ما تصویب کنند. چون آقایان همه خوبند، من میگویم مدیریت کلان خیلی خوب هستند، ولی اغلب آنها مکتبیاند و تخصص کار ندارند، حداقل از ما کارآفرینان و سرمایهگذاران و صاحبان تجربه که در کنه کار و در جامعه هستیم، مشکلات جوانان و کار را میدانیم از ما هم استفاده کنند. من همیشه این درخواست را داشتم. حتی در انتخابات آقای رئیسی، بنده رئیس ستاد کارآفرینی ایشان بودم و ایشان لطف کردند برای من حکمی زدند، ما این صحبتها را کردیم، ولی تا امروز متاسفانه به جایگاهی نرسیدم. از اینکه مستمع سخنان بنده بودید تشکر میکنم.
باور و صبر
توصیه اکیدم به جوانان این است که باور داشته باشند، صبر داشته باشند، جا نزنند. همین دو هفته پیش انتخابات نظام صنفی برگزار شد. با کمک آقای دکتر بیات و آقای جوانمردی و اکوسیستم که اعتماد کردند تیمی که داشتیم با قدرت در انتخابات نظام صنفی برنده شد. واقعیت داستان این است که این تیم با کمک جوانان برنده شد، با ابزاری که آنها در انتخابات به کار گرفتند برنده شد و همین الان در هیئت مدیره نظام صنفی شش نفر با میانگین سن 30 سال داریم.
توصیه من به دولت این است که نگاه کنیم، واقعاً کل تیم دولت سال به سال دارد فقط مسنتر میشود. مثل آن قضیه انرژی میمانند صرفاً از حالتی به حالت دیگر یا از وزارتی به وزارت دیگر منتقل میشوند و هیچوقت نابود نمیشوند. فکر کنم این درس فیزیک بود و ما هم خدای نکرده برای کسی آرزوی نابودی نمیکنیم، به جوانان اعتماد کنند و به آنها میدان بدهند و قطعا موفق خواهند شد. به هیچ عنوان نباید عقب نشست باید ایستاد. مملکت مال خودمان است و باید آن را بسازیم.
جدی بگیرید
کوتاهترین توصیهام این است که توصیههای آقای فتحاللهی را جدی بگیرند.
تجدیدنظر در مدیریت
عرض کردم ما در مدیریت کلان مملکت خودمان مشکل داریم. ما واقعاً باید در مدیریت خودمان تجدیدنظر کنیم، افراد متخصص را به کار بگیریم و فرصت بدهیم که سرمایههای خارجی به مملکت بیاید. وقتی سرمایهگذاری خارجی به مملکت میآید، اولین مورد این است که با خودش تکنولوژی بهروز برای ما، به مملکت ما میآورد. الان در شرکتها و کارخانههای ما بیشتر دستگاهها فرسوده شده است و نمیتوانیم با تکنولوژی امروز رقابت کنیم. بهعنوان نمونه در صنعت قوطیسازی که خود بنده در آن فعالم، الان دستگاههای پیشرفته آمده که با ورق 016 ؟؟ میلیمتر دقیقهای 6 هزار قوطی تولید میکند. امروز پیشرفتهترین دستگاهی که صنایع بستهبندی ایران دارد با ورق 0.19 یعنی سه دهم ضخامت بیشتر دقیقهای 600 قوطی تولید میکند. خب این قابل رقابت نیست، چون همه ما در صنعت برای تولید داخل خود اشباع هستیم. یعنی با اینکه دستگاههای ما قدیمیاند، حداقل دو برابر مصرف خودمان تولید داریم. این باید صادر شود و بتوانیم با رقبای خودمان در کشورهای پیشرفته رقابت کنیم. خواهش من از دولت عزیزمان این است که واقعاً از متخصصین و از آدمهای صاحب تجربه و کار بلد در مسند مدیریت استفاده کنند و از نظر مدیرانی که اینجا هستند و هر کدام یک نقطه هستند، استفاده کنند.
خاطرنشان می شود که محتوای این نشست به همراه ۱۵ نشست دیگر برگزار شده در نهمین نمایشگاه تراکنش ایران، به زودی در قالب کتاب”گفتگوی متخصصان” تدوین و در اختیار علاقمندان قرار میگیرد.
نهمین نمایشگاه تراکنش ایران به مدت ۳ روز، از ۱۸ تا ۲۰ دیماه ۱۴۰۲ برگزار شد. این دوره با استقبال حدود ۱۲ هزار نفر از مدیران، متخصصان و فعالان فناوری های مالی، ۱۷ نشست تخصصی،۶۰ کارگاه معرفی محصول، دهها نشست گفتگوی B2B، با حدود ۱۰۰ سخنرانی و با همراهی ۲۰۰ عضو کمیته علمی و داوری و ۳ جشنواره تخصصی و ..، میزبان اکوسیستم صنایع مالی، بانکی، پرداخت و فناوری بود.
گفتنی است، دهمین رویداد تراکنش ایران با موضوع محوری “آینده با هوش است” دی ماه ۱۴۰۳ با برنامه های متنوع و مختلفی میزبان اکوسیستم صنایع مالی، بانکی، پرداخت و فناوری ایران و سایر کشورها خواهد بود.
تیزر نشست تخصصی”تجربه زیسته کسب و کارها در عرصه تاب آوری”
گزارش تصویری نشست تخصصی ”تجربه زیسته کسب و کارها در عرصه تاب آوری”
گزارش تصویری از تراکنش نهم ایران